آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۲۸

۱

بر آن سرم که برآرم زدل نهال محبت

که بارهاست بجانم زاحتمال محبت

۲

هر آنچه تخم وفا کشته ام جفا ثمرش بود

کسی نچیده جز این میوه از نهال محبت

۳

چگونه صرف خیالش توان و عطف عنانم

که عمر من همه شد صرف در خیال محبت

۴

چه غم که رفت سر و جان و مال و جاه زدستم

نه بذل مال و سر و جان بود کمال محبت

۵

اگر وصال محبت نشد نصیب بدوران

همین بس است که دریافتی وصال محبت

۶

کند بسیم و زر صیرفی تفاخر بیحد

مسی که پاک برون آمده زقال محبت

۷

مکن تو شکوه که خون حبیب ریخت محبت

که نیک آمده این کارها بفال محبت

۸

اگر چه یوسف مصر است حسن او نخرد کس

بچهره ای که نیفتاده است خال محبت

۹

درون جمیل کن از جلوه جمال حبیبت

که تا زآینه بنمایدت جمال محبت

۱۰

حدیث کوثر و تسنیم آب خضر نگوئی

زجام عشق بنوشی اگر زلال محبت

۱۱

نه عشق زاده حب است و مظهر رخ حیدر

مباد آنکه شوی غافلی از جلال محبت

۱۲

اگر بدام تو آشفته را شکست پر و بال

پرد بگرد در و بام تو ببال محبت

تصاویر و صوت

نظرات