آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۳۰

۱

یارب این درد که درمان نپذیرد از چیست

وین که بر داغ درون تازه نمک پاشد کیست

۲

عجز دارند طبیبان جهانم ز علاج

لاعلاجم چه کنم چاره چه تدبیرم چیست

۳

گرچه نالد دل بیمار به سینه پنهان

نیست یک دل به همه شهر کزو نالان نیست

۴

عجبی نیست که در هجر تو مردند بسی

عجب آنست که یک تن به فراق تو بزیست

۵

بارها گفتی بنشینم و خونت بخورم

باری ای عهدشکن بر سر پیمانت بایست

۶

مردمان غرقه خونند و ز خود بی‌خبرند

دیده‌ام گرچه نهان دوش ز مردم بگریست

۷

غوطه در خون زند ار چشم به پاداش خطاست

گنهش اینکه به ترکان خطایی نگریست

۸

لاف عشقت بود و بوالهوسی آشفته

معنی ار هست بیاور که سراسر دعویست

۹

لاجرم دردیت ار هست روان شو به نجف

که طبیب دل سودازدگان جمله علیست

تصاویر و صوت

نظرات