آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۵

۱

عین درمان شمرد عاشق بیماری را

که طلبکار تو عزت شمرد خواری را

۲

که شَهِ عشق حیات از لب جانان دارد

دردمندت بخرد بستر بیماری را

۳

هرکه در مصر دلش پرتو یوسف باشد

کی خریدار شود یوسف بازاری را

۴

خیل ترکان که پی غارت جان بسته کمر

کسب کردند چشمان تو خونخواری را

۵

نکهتی زان سر زلف ار ببرد باد صبا

نگشایند به چین دکه عطاری را

۶

خط و خال و مژه و زلف تو با هم گفتند

دزد از این سلسله آموخته طراری را

۷

حذر از غمزه فتان دو چشمت که بشهر

ختم کرده به جهان شیوهٔ عیاری را

۸

من بی‌سیم و زر و عشق بت سیم‌تنی

که به یک ذره زر می‌نخرد زاری را

۹

چهره زرد سزاوار بود عاشق را

عشق از کس نخرد عارض گلناری را ‏

۱۰

کی وفا دیده آشفته از این سنگدلان

طلب از پیر مغان رسم وفاداری را

۱۱

آن طبیب دل مجروح علی نفس شفا

که به بیماردلان کرده پرستاری را

تصاویر و صوت

نظرات