
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۵۲
۱
نقش رخ یار سرو قامت
بر دل بنشست تا قیامت
۲
کی سود کند مرا نصیحت
سودا ننشیند از ملامت
۳
گشتیم بپا و سر جهان را
کردیم بکوی تو اقامت
۴
هر کار که کرده ایم جز عشق
حاصل نشدش بجز ندامت
۵
مگریز زعشق عافیت سوز
کو آفت دین شد و سلامت
۶
شاید شوم ار علم برندی
کز عشق تو باشدم علامت
۷
آشفته بکوی میکشان رو
وز پیر مغان بجو کرامت
۸
آن صاحب رتبه سلونی
آن والی کشور امامت
۹
از شیخ طمع ببر که هرگز
ناید زلئیم جز لئامت
نظرات