آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۵۷

۱

آن لعل شکربار که صد بار نمک داشت

بر قلب حریفان زخط سبز محک داشت

۲

گر بود نمکزار چرا قند و شکر ریخت

گر تنک شکر بود زچه شور نمک داشت

۳

در مسئله جزء دهانت سخنی گفت

کاورد یقین هر که در این مسئله شک داشت

۴

این سرو خرامان نشنیدم زچمن خاست

وین ماه سخن گوی ندیدم که فلک داشت

۵

لعل تو نگین جم و خط بال فرشته

جا اهرهن جادو بر بال ملک داشت

۶

بیگلشن رویت شب دوشین بگلستان

جا مردم چشمم همه بر خار و خسک داشت

۷

با ترک نگاه تو نتابد دل مسکین

دل یکتن و او لشکر ترکان بکمک داشت

۸

ناچار گریزم به پناه شه مردان

حیدر که ازو بیم سماتا بسمک داشت

۹

آشفته از آن غمزه جادو نبرد جان

کاو راست بسی لشکر و این عجر زیک داشت

تصاویر و صوت

نظرات