
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۶
۱
زلف جادو بگسلاند حلقهٔ زنجیر را
عاقلان دیوانهام کو چارهٔ تدبیر را
۲
تا که پیران عشق میورزند با این نوجوان
من نمیگویم دگر عیب جوان و پیر را
۳
از کمان چرخ تیری کآید از شصت قضا
زابروی و مژگان تو دارد کمان و تیر را
۴
افکند خود را سراسیمه ز چین در دشت فارس
گر به چین طرهات چشم اوفتد نخجیر را
۵
رسم این باشد که شیر آهو کند دایم شکار
آهوان تو کند نخجیر غمزه شیر را
۶
تیغ بر دست تو و میآید از ره مدعی
جهد کن بر کشتنم کآفت بود تأخیر را
۷
سوختن در آتش دوزخ اگر تقدیر ماست
من گریزم در تو چون تو قادری تقدیر را
۸
از پی تقصیر آشفته به کوی خود مپیچ
حاجی اندر کعبه لابد میکند تقصیر را
۹
رشته مهر علی حبلالمتین دین بود
زاهدا بردار از ره دانهٔ تزویر را
نظرات