
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۶۲
۱
ممکنی را گرچه ممکن چاره ای در کار نیست
لیک چون من هیچکس در کار خود ناچار نیست
۲
آتشی دارم که نتوانم نهفتن در درون
هست سری در دلم که ام قوه اظهار نیست
۳
لیک غماز است اشک و پرده در آه است آه
دوست و دشمن خبر شد حاجت گفتار نیست
۴
مستم و خواهم زهوشیاران دوای درد خویش
آه کاندر دور ما یک عاقل و هشیار نیست
۵
گر بکوهی درد دل گویم بنالد با صدا
پس اگر خواهم بگویم کس به از دیوار نیست
۶
کو طبیبی تا کند درمان آزار دلم
کس نمی بینم که ما را در پی آزار نیست
۷
من گرفتار یار نبود که ام برد باری زدل
باری آن یاری کجا کز او بدوشم بار نیست
۸
نیست اندر مسجد و میخانه مطلب جز یکی
حق پرستی بیگمان در سبحه و زنار نیست
۹
صرف مهر این و آن آشفته کردی عمر خویش
گر جفا از این و آن میبری بسیار نیست
۱۰
چاره گر خواهی بکار خود مدد جو از عل
آنکه عالم را جز او کس نقطه پرگار نیست
نظرات