
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۷۲
۱
آنچه در مذهب رندان طریقت گنه است
میگساری نه که آزار دل مرد ره است
۲
خوردن خون رزان را تو گنه میدانی
خوردن خون کسان هیچ نگوئی گنه است
۳
لافد از جامه و عمامه اسپید از شخی
آفتش باده گلناری و چشم سیه است
۴
داد منصور چه سر بر سر دار عبرت
میتوان گفت که او خسرو صاحب کله است
۵
گو مخوانند بفردوس برینش زنهار
هر که را خاک در میکده آرامگه است
۶
از گدایان ره عشق گرفته کسوت
آنکه در مملکت حسن کنون پادشه است
۷
نگه مست تو کافیست پی مستی عشق
سرخوش آشفته و مست تو از آن یک نگه است
۸
گر تو را روی بیار است تفاوت نکند
اگرت جای بدیر است و یا خانقه است
۹
ای بسا قاصد آهم که بکویت آمد
خبری باز نیاورده و چشمم بره است
۱۰
رحمی ای نوح بساحل برسانم ز کرم
که مرا کشتی امید بدریا تبه است
۱۱
چون توئی دست خداوند بیا دستم گیر
دوستت از گنه آشفته اگر رو سیه است
نظرات