آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۲۷۹

۱

از عالمش چه غم که خداوند یار اوست

کون و مکان همه بکف اختیار اوست

۲

بحر حقیقتی که جهان غرقهٔ ویند

چون بنگری به چشم یقین در کنار اوست

۳

مجنون بعهد لیلی اگر عقل و دین بباخت

لیلا بدشت و الهی از روزگار اوست

۴

آسوده از بهشت مقیمان گلشنش

فارغ زنوشدارو مجروح خار اوست

۵

دانی که کیمیای سعادت بود کدام

خاکی که گاه گاهی در رهگذار اوست

۶

هر کس که دم زند خلافت نه حد اوست

این کار بیخلاف زحقست و کار اوست

۷

امکان تمام کرده از نقش صورتش

این قدرتی زصنعت صورت نگار اوست

۸

او دست کردگار بود این کرامتش

آیا چها به پنجه پروردگار اوست

۹

از عرش و فرش و کرسی و کروبیان مپرس

بالجمله این تمامی خدمتگذار اوست

۱۰

آشفته رخ نساید بر درگه کسی

جز بر در علی که خداوندگار اوست

تصاویر و صوت

نظرات