
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۸۲
۱
پسته دهن بسته زخندیدنت
آینه حیران شده از دیدنت
۲
خون بدل کبک دری میکنی
آه از این طرز خرامیدنت
۳
ساخته با بوی خوشت بلبلان
چون نرسد دست بگلچیدنت
۴
خواست بسنجد رخ تو با قمر
عقل فرماند زسنجیدنت
۵
قتل جهان بهر تو گر راحتست
نیست کسی را سر رنجیدنت
۶
خاطر مطبوع تو مشگل پسند
کس چکند بهتر پسندیدنت
۷
زاغ فزون شد بچمن عندلیب
نیست بگل وقت سرائیدنت
۸
نعل بر آتش چو نهد زلف تو
غمزه بس از بهر گرائیدنت
۹
چند زلیخا تو زنی لاف عشق
نیست زیوسف سر پرسیدنت
۱۰
زلف وی آشفته بدست رقیب
ماند و بخود باید پیچیدنت
۱۱
دامن حیدر بکف افتد اگر
از همه بایست که ببریدنت
نظرات