
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۸۴
۱
خوب باشد گر ز خوبان سر زند کردار زشت
احولی باشد که کس زشتی ببیند در بهشت
۲
گر تو در کعبه نباشی ای بدا حال حرم
ور تو در بتخانه آیی ای خوشا وقت کنشت
۳
کوثر و غلمان جنت را نیاری در نظر
گر بنوشی می ز دست ساقی حوراسرشت
۴
قصه حوری و غلمان بهشتی تا به کی
گر بهشتیروی یاری باشدت بر طرف کشت
۵
در جهان زاهد نصیب ما بهشت نقد کرد
آنکه بر طرف بناگوش بتان این خط نوشت
۶
خاک ما را گل کن ای معمار مستان از شراب
تا ز خاکم دست دو ران برنیاوره است خشت
۷
از چه دانی ساخت جم جام جهانبین ای حکیم
از همان خشتی که بهر تجربت بر خم بهشت
۸
موبهمو آشفته را در حلقه زلف تو بست
دست قدرت کز ازل این رشته صد تار رشت
۹
حال کون و مکان پیشش نمیارزد جوی
دانه حب علی هرکس به دشت دل نکشت
نظرات