
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۲۸۶
۱
تا سوز دل از آن لب لعل نمکین است
زخمی که نمک سوده بر او حالتش اینست
۲
زخم از مژه دارد دل و دار و زلب لعل
وز نافه مو بستر و بالین که چنین است
۳
یک چین بجهانست و در او نافه آهو
گر نیست خطا هر خمی از زلف تو چین است
۴
ماهی و سخن گوئی و سروی و روانی
گوئید که این معجز یا سحر مبین است
۵
گر چشمه کوثر به بهشتست عجب نیست
او را بنمک زار عجب ماء معین است
۶
غلمان بغلامی درت میکند اقرار
حورت پی خدمت چو یکی بنده کمین است
۷
من خود نه بر آنم که توئی کعبه مقصود
هر کس که بود عاشق روی تو بر اینست
۸
خانه است اگر کعبه تو خود خانه خدائی
جبریل زتو گفته اگر روح الامین است
۹
آشفته برد سجده بجز کوی تو حاشا
تا داغ غلامی تواش زیب جبین است
نظرات