آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۳۰۶

۱

گرچه جهان خرم است و فصل بهار است

بی گل رویتو گل بدیده چو خار است

۲

گر بگلی بلبلی غزل بسراید

یا که بهر گلبنی به نغمه هزار است

۳

بر دل عاشق بغیر غم نفزاید

زآنکه بگلزار دیگرش سر و کار است

۴

مطرب همسایه برد رنگ زناهید

ساقی خمخانه مست و باده گسار است

۵

راست شد از تار دل نوای غم انگیز

باده ای لعل لبت دوای خمار است

۶

مرغ غریب ار رود بگلشن فردوس

باز نواخوان بیاد یار و دیار است

۷

سرووش آزاده ام زبار تعلق

تا که بخاطر مرا زعشق تو بار است

۸

میروی و صد هزار دل برکیبت

رنج پیاده چه داند آنکه سورا است

۹

در قفس ای مرغ دل چه شکوه زصیاد

چون بتواش نظره ای در آخر کار است

۱۰

گلشن شیراز باد خوش بحریفان

خاک در طوس به زباغ و بهار است

۱۱

بود مس آشفته و زفیض در شاه

گو بنگر صیرفی که زر عیار است

تصاویر و صوت

نظرات