
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۰۹
۱
مؤذن میخانه زد بانگ صبوح
بر کف ساقی است مفتاح فتوح
۲
خرقه تن چند باشد بارجان
خرقه را بگذار و بستان راح روح
۳
آنچه من دیدم زچشم خویش دوش
کی زطوفان دیده در یکعمر نوح
۴
شب نشینان خمار عشق را
نیست درد سر بامید صبوح
۵
از شهیدان غمش آشفته گفت
قال بشر هم به ریحان و روح
نظرات