
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۱
۱
عشق بعقل بارها کرده کارزارها
کرده از او فرارها داده باو قرارها
۲
عقل چو بختی اشتران عشق بر اوست ساربان
برده از او قطارها کره از او مهارها
۳
در غم آن عقیق لب از دل و دیده روز و شب
روید لاله زارها جوشد چشمه سارها
۴
وه چه لب آن عقیقها و چه رخان شقیقها
برده از آن نگارها کرده از آن بهارها
۵
چون رخ ماه پارها باغ پر از ستارها
چون قد گلعذارها سرو جویبارها
نظرات