
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۱۹
۱
وه که دوشم بچمن یاری و دمسازی بود
گلی و بلبلی و حسنی و آوازی بود
۲
گرد بی برگ و نوائی زدرون میرفتم
که بقانون بنوا مطربی و سازی بود
۳
همگی اهل وطن انجمن آرا بچمن
در غریبی بمیان قصه شیرازی بود
۴
تلخ بود ارچه مرا کام زصبر اندر هجر
سخن از شکری و مصری و اهوازی بود
۵
مرغ دل بود بجان در قفس تن تنها
خرم از زمزمه مرغ هم آوازی بود
۶
نازنین سرو من ار رفت بباغ دگران
یادگاری زقدمش سروک طنازی بود
۷
بلبلی شکوه زگل داشت من از گلروئی
در غم عشق مرا همدم و همرازی بود
۸
گر شد آن روح مجرد زنظر آشفته
از مسیحای بهاری دم و اعجازی بود
۹
همت شاه غریبان کندت نیک انجام
زآنکه در بندگیت سبقت و آغازی بود
نظرات