آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۳۲۸

۱

عجب که بی تو شبی عاشقان بیاسایند

که طالبان حرم ره شبانه پیمایند

۲

مبارزان جهان گرچه سخت بازویند

به پیش پنجه آهن زعهده برنایند

۳

نشان عاشق شیدا چه پرسی آن باشد

که در میانه شهرش بخلق بنمایند

۴

کبوتران حرم سایرند و ما ثابت

که عاشقان تو مرغان رشته برپایند

۵

بچشم و غمزه خوبان چه خاصیت دادند

که دل زآهن و فولاد و سنگ بربایند

۶

بس است ناخن مخضوب مهوشان بگواه

چه حاجتست که دستم بخون بیالایند

۷

زما بغیر جهالت بعمر سر نزده

مگر بهمت پیران بما ببخشایند

۸

گر از حرم سوی دیرم همی بری آیم

مرید صادق آن میکند که فرمایند

۹

باین امید برآیند ماه و خور زسپهر

که رخ بخاک در آستان تو سایند

۱۰

بعهد لیلی و مجنون کمال نیست اگر ‏

زحسن و عشق من و تو بر او بیفزایند

۱۱

به بسته اند در خیر زاهدان در شهر

در سرای مغانرا مگر که بگشایند

۱۲

به خاک درگه حیدر گریز آشفته

که نوح و آدم در سایه اش بیاسایند

تصاویر و صوت

نظرات