آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۳۳

۱

ای بلبل شوریده بکن تازه نفس را

شکرانه که بشکسته ی امروز قفس را

۲

زاهد بچمن آمد و بلبل بفغان گفت

این بوی ریا چیست که بربست نفس را

۳

جستند رقیبان زنوا محمل لیلی

ای کشا که از نافه گشایند جرس را

۴

غوغای رقیبان بلب تو عجبی نیست

شاید بشکر راه به بندند مگس را

۵

ای محتسب عقل چو آئی سوی بازار

در مجلس عشاق مده راه عسس را

۶

داری تو بسر ذوق تماشای گلستان

ناچار بگلزار ببر زحمت خس را

۷

جز خوردن حلوا نبود مقصد اغیار

از عشق نباشد خبر ارباب هوس را

۸

ای کاش گرفتار شدی اهل ملامت

تا عیب نگویند بسودای تو کس را

۹

نی را که بهر بند حدیثی است نهانی

محرم نشمرده است مگر نائی و بس را

۱۰

ما سوخته گانیم و تغافل نه ثوابست

چون برق خدا را مجهان تند فرس را

۱۱

مقصود وی آشفته بد از عشق شعاعی

موسی که تمنا کرد از طور قبس را

تصاویر و صوت

نظرات