
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۴۳
۱
گرد عسلی لعل تو مور و مگسانند
یا خط نظر بند به صاحب هوسانند
۲
ما هیچکسان جز تو کس ای عشق نداریم
این طایفه را از چه نپرسی چه کسانند
۳
لیلا تو به محمل درو مجنون تو عالم
رحمی تو که این قافله از بازپسانند
۴
از پرتو رخسار تو دودی قبس طور
از نور تو خورشید و قمر مقتبسانند
۵
آنان که مسلمان و به دل منکر عشقند
کافر همه از قلب و مسلمان به لسانند
۶
ای شمع تو از آه سحرخیز بپرهیز
زیرا که در این سلسله صاحبنفسانند
۷
عشاق کدامند و چه نامند به کویت
در رهگذر جلوهات ای برق خسانند
۸
در کوی تو آشفته و اغیار همآواز
با بلبل و با زاغ و زغن همقفسانند
۹
اندیشه نداریم دلا زآتش دوزخ
ما را به در شاه نجف گر برسانند
نظرات