
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۶۳
۱
آئی چو در قیامت محشر بهم برآید
از شعله وجودت دود از عدم برآید
۲
کوی تو گر بکاوند از نقش پای عشاق
تا هفتمین زمین هم نقش قدم برآید
۳
گفتی که دم فروبند تا کام گیری از من
لب بسته ام زشکوه ترسم که دم برآید
۴
میگفت پیر دهقان با عاشقان که هرگز
نخل و فامکارید کز او ندم برآید
۵
رسوا شدیم و شادیم زیرا که در حقیقت
رسوائی آورد عشق شادی زغم برآید
۶
رحمی به نیم جانم ای شخ کمان خدا را
گر تیر تو براید جان نیز هم بر آید
۷
پیران برای تعظیم خم کرده پشت پیشت
با سر پی سجودت طفل از رحم برآید
۸
غیر از علی در امکان آشفته کس ندیده
کز حادثی بدوران فعل قدم برآید
۹
آتش بعالم افتاد از آتش درونم
نبود عجب کزاین سوز دود از قلم برآید
نظرات