
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۷۲
۱
جان میدهم بسوغات باد ار پیامت آرد
کاین جان بپای جانان قدر اینقدر ندارد
۲
در نوبهار عشقت ابریست بی طراوت
تا ابر دیدگانم بر نوگلی نیارد
۳
هر کاو که عکس ساقی در جام می ببیند
سر را زپای مینا چون جام برندارد
۴
آن خورده زخمه عشق وان دیده جلوه حسن
گر مطربی بنالد یا بلبلی بزارد
۵
جز زان لبان نوشنی مرهم کجا پذیرد
داغی که لاله روئی در سینه ای گذارد
۶
نخل وجود ما را جز غم ثمر نباشد
حاشا که نخل حرمان جز این رطب برآرد
۷
هر کو که دید چوگان آن زلفکان فتان
چون گو سر از ارادت در پای او سپارد
۸
دنیا بخاک کن پست بر آخرت فشان دست
آشفته مستی عشق بنگر چه نشئه دارد
۹
جز بر علی و آلش دیگر نظر حرامست
عاشق چو گشت صادق دل بر تو می گمارد
نظرات