
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۷۸
۱
با قامت تو باغبان سرو صنوبر برکند
با عارضت حور جنان از خویش زیور برکند
۲
ترک کمان کرده بزه پوشیده از خطت زره
تا جوشن اندر داوری از طوس نوذر برکند
۳
اختر شناس ار اختری با تو نماید هم سری
با گز لک غیرت چو خور او چشم اختر برکند
۴
ای ماه و خور هندوی تو جانها اسیر موی تو
در صولجان دل گوی تو کی شوقت از سر برکند
۵
بنمای چشم و زلفکان بر باغبان در بوستان
تا ضیمران بیرون کند وز ریشه عبهر برکند
۶
آن طاق ابرو را ملک تا بر سما برد از سمک
نقاش قدرت از فلک نقش دو پیکر برکند
۷
کی عقل داند جای تو کانجا که ساید پای تو
رفرف بماند از تک و جبریل شهپر برکند
۸
آشفته را کو سایه ای از آفتاب محشری
گر خیمه رحمت نبی از صحن محشر برکند
نظرات