
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۳۸۱
۱
آندم که زنم از عشق فرخنده دمی باشد
در دادن سر ما را ثابت قدمی باشد
۲
شایسته درویشان افتاده ملامتها
خاصه که دل درویش با محتشمی باشد
۳
نه بتکده تنها شد جای صنم چینی
مقبل بود آن کعبه کاو را صنمی باشد
۴
چشم تو خطا نبود گر میرمد از زلفت
آهوی خطائی را از دام رمی باشد
۵
در ملک وجودت نیست راهی بسوی کعبه
خوش آنکه بفرمانش ملک عدمی باشد
۶
زیر علم حیدر بردیم پناه آری
هر کس بتمنائی زیر علمی باشد
۷
شاید که زند آبی بر آتش دل گاهی
چون دیده عاشق را پیوسته نمی باشد
۸
فرخنده سری باید شایسته سودایت
خرسند دلی کاو را از عشق غمی باشد
۹
زخمه خورد از مژگان مسکین دل آشفته
چون بربطش از ناله تا زیر و بمی باشد
۱۰
حاشا که هلد افغان تا میزندش چوگان
دانی که دهل یکدم خاموش نمیباشد
نظرات