آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۳۸۲

۱

المنة لله که شب هجر سرآمد

خورشید مراد از افق وصل برآمد

۲

گر دور بود منزل و ور راه خطرناک

غم نیست که لطف خضرم راهبر برآمد

۳

بسمل شده امروز بداندیش و نماناد

آن تیر دعای سحری کارگر آمد

۴

چونسوخت سراپای تو ایشمع زآتش

از سوزش پروانه ات آنگه خبر آمد

۵

پرواز نکرده نکند شمع هلاکش

از حق مگذر دشمن پروانه پر آمد

۶

میخور که زپا محتسب شهر در افتاد

آنروز که میخواره غمین بود سر آمد

۷

بیدادی اگر رفت بتو هیچ عجب نیست

بس داد که از دست تو بر دادگر آمد

۸

آن نخل که از خون دل ما شده سیراب

اکنون به رطبهای عجب بارور آمد

۹

در خواب سر زلف تو آشفته مگردید

کامروز ز هر روزش آشفته‌تر آمد

تصاویر و صوت

نظرات