آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۳۹۱

۱

دوستان دلبر بدست افتاد دستی برزنید

زآن می کهنه بیارید و زنو ساغر زنید

۲

دست افشان پای کوبان بذله سنج و نغمه خوان

چشم بگشائید و قفل آهنین بر در زنید

۳

جان سپند آسا زشادی بر سر آتش نهید

وز شرار شوق شعله در دل مجمر زنید

۴

مطربان دفها بکف آرید با ضرب اصول

چنگ اندر چنگ نای و بربط و مزمر زنید

۵

از برای استراق سمع گر آید رقیب

از شهاب ثاقب آهش بجان آذر زنید

۶

گر بگردد گرد خانه نیمشب میر عسس

سنگها از توبه بشکسته اش بر سر زنید

۷

از نوای کوس شادی گوش گردون کر کنید

تیر آه آتشین دردیده اختر زنید

۸

کشور دل را چراغان کرده از انوار دوست

خطبه ها خوانده بنامش سکه ها برزر زنید

۹

صحن مسجد را زآب باده شست و شو کنید

شیخ را آتش بزرق و خرقه و دفتر زنید

۱۰

حلقه زلفش بجای حلقه کعبه بدست

در دل شب صبح جویان حلقه ای بر در زنید

۱۱

یعنی ازکون و مکان یکسر بگردانید رو

همچو آدم تکیه بر خاک در حیدر زنید

۱۲

هان و هان این موهبت را ما و تو در خور نه ایم

بوسه ای بر خاک سلیمان و در قنبر زنید

۱۳

تا نیفتد دیگ سودای غم عشقش زجوشن

آتش آشفته را پیوسته دامن برزنید

تصاویر و صوت

نظرات