آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۴۱۷

۱

جهد کن جهد که تیرش ز کمان می‌گذرد

هرکه آن تیر و کمان دید ز جان می‌گذرد

۲

عمرسان می‌گذرد جان جهانش به رکیب

جهدی ای جان که زره جان جهان می‌گذرد

۳

یک جهان فتنه بیاورد چو آمد در شهر

تا چه از رفتن آن مه به جهان می‌گذرد

۴

گفته بودی که زمانی به لبت لب بنهم

هان دم بازپسین است و زمان می‌گذرد

۵

یک فلک اخترش افتند به لرزه چو سهیل

به یمن گر شبی آن برق یمان می‌گذرد

۶

پیش رخسار بدیع تو بسی مختصر است

وصف عشاق که از شرح و بیان می‌گذرد

۷

افتدش آتش غیرت به دهان آشفته

شمع‌سان نام تواش چون به زبان می‌گذرد

۸

من و سودای تو از سود و زیانم چه غمست

عاشق روی تو از سود و زیان می‌گذرد

۹

هر کرا داغ غلامی علی بر جبهه است

از سر سلطنت کون و مکان می‌گذرد

تصاویر و صوت

نظرات