
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۴۲۰
۱
خیره شد عشق که از عقلم نیرو برود
چون بچوگان بزنی لاجرمت گو برود
۲
سرو آزاده چه حدداشت که آید با تو
پیش رویت بچه جلوه گل خوشبو برود
۳
با نسیم سحری بود مگر بوی کسی
که چو شمع سحری جانم با او برود
۴
قوت پنجه عشق است ببازوی بتان
تو مپندار که این زور زبازو برود
۵
نیکمرد آنکه چو آشفته گریزد بدرت
گو بیا زشت که از کوی تو نیکو برود
۶
گرچه بر دشت ختن آهوی مشکین گذرد
نشنیدم که بمه یک ختن آهو برود
۷
طوطی باغ ولای توام ای شیر خدا
مهل از گلشنت این مرغ سخن گو برود
۸
از چه از چشم تر من بکناری ای سرو
سرو گلزار کجا از طرف جو برود
نظرات