
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۴۳
۱
چند غواص بری گوهر عمانی را
طلب از شط قدح جوهر رمانی را
۲
نقش روی تو به چین برده مبرهن کردم
تا که بر صفحه شکستم قلم مانی را
۳
به نگه راز درون مردم چشمت دانست
این سیه از که بیاموخت زباندانی را
۴
زاهد شهر از آن مجتنب آمد ز شراب
که محک آمد می جوهر انسانی را
۵
عندلیبی که به گلزار و به گل نغمهسراست
از گل روی تو آموخت نواخوانی را
۶
موج دریا ببرد طالب گوهر به شعف
بخرد طالب جانان خطر جانی را
۷
قرص خور را برباید ز سر خوانِ فلک
چند درویش خورد انده بینانی را
۸
عندلیبا تو چو آشفته گل باقی جوی
بیهده یار چه خوانی تو گل فانی را
۹
علم نصر من الله بکش از نام علی
تا بسوزی ز شرر رایت عثمانی را
نظرات