
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۴۴
۱
گر فهم کند طوطی شیرین سخنش را
بر تنک شکر نیک گزیند دهنش را
۲
آن لب که در او هیچ مجال سخنی نیست
کس را چه دهن تا که بگوید سخنش را
۳
ترسم که کند رنجه تنش را ورق گل
از نکهت گل گر بکند پیرهنش را
۴
از سلطنت مصر کند میل تک چاه
یوسف نگرد باز چو چاه ذقنش را
۵
آئی چه مسیح ار بسر خاک شهیدان
از شوق تو مرده بدراند کفنش را
۶
شیرین که دریدی شکم از خنجر خسرو
میخواست ملاقات کند کوهکنش را
۷
از نی شکر آرد بهوای لب نوشت
آشفته به بین خامه شکر شکنش را
۸
نخلش ندهد بار بجز میوه مدحت
کز مهر تو داد آب همه بیخ و بنش را
نظرات