
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۴۶۷
۱
مطرب این نغمه که بر ساز طرب میبندد
از نوا راست عرب را به عجم میبندد
۲
نه خود از خویش نوا سنجد و نه نغمه ز ساز
از مسبب بود ار کس به سبب میبندد
۳
باغبان بینی و نخلی که رطب بار آرد
که بود آنکه حلاوت بر طب میبندد
۴
عارفان مست از آن نشئهفروش ازلی
زاهد ار مایه مستی به عنب میبندد
۵
زآن قصب پوش همه چابکی این جلوهگر است
نه از آنست که این تار قصب میبندد
۶
قوت نامیه از شاخ شکوفه آرد
که بود کاین حرکت را به حَطَب میبندد
۷
زدیش نقش عجب مانی نقش به ناز
کیست کاز اصل خود این نقش عجب میبندد
۸
تاری و روشنی از زلف و بناگوش تو بود
غلط آشفته که بر روز و به شب میبندد
۹
فخر آشفته بود بندگی خسرو طوس
هرکه خود را به حسب یا به نسب میبندد
نظرات