آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۴۸۵

۱

عاشق آنست که در هجر شکیبا نشود

گر شکیبد بشبی باز بفردا نشود

۲

گو بگردن ننهد سلسله زلف بتان

هر که او خواهد دیوانه و شیدا نشود

۳

دیدمش خرقه و دستار بمیخانه گرو

صوفی شهر که میخواست که رسوا نشود

۴

گرچه اسباب طرب جمله مهیاست مرا

بی تو ای شمع چگل عیش مهیا نشود

۵

بعد از این فکر خردمندی و دانش دارم

فتنه پشم تو گر رهزن دانا نشود

۶

خواست گل جامه برنگ تو بپوشد در باغ

هر که در کسوت زیبا شد زیبا نشود

۷

گر چمد در چمن و سر بکشد بر افلاک

سرو چون قامت رعنای تو والا نشود

۸

مده آن گوهر یکدانه بدست غیار

خواهی ار دیده عشاق تو دریا نشود

۹

نکنی سود دلا در سفر عشق بتان

تا متاع دل و دینت همه یغما نشود

۱۰

سر آشفته رودگر بسر سودایت

محو صرف غمت او را زسویدا نشود

۱۱

زاغ طوطی نه و روبه نشود شیر ژیان

مدعی چون علی عالی اعلا نشود

تصاویر و صوت

نظرات