
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۴۸۸
۱
عزت شمرا ار یار تو را خوار پسندد
گل را نبود قدر چو او خار پسندد
۲
مردود بود سبحه اگر دوست نخواهد
مقبول بود یار چو زنار پسندد
۳
می خور بهمه روزه گرت یار بخواهد
در عید بکن تو به چو هشیار پسندد
۴
چون چنگ دو تا کن کمری از پی طاعت
چون نی بنوای آی چو مزمار پسندد
۵
تاریک چو شب روز اگر چهره بپوشد
از روز بسی به چو شب تار پسندد
۶
بندم دهن از گفتن اگر خواست خموشی
صحت نکنم یاد چو بیمار پسندد
۷
مالک بودش عشق پی حسن فروشی
گر یوسف خود بر سر بازار پسندد
۸
مشغول چو خواهد بهمه شغل در آمیز
بگذار همه کار چو بیکار پسندد
۹
هر صاحب حسنی نبود یوسف مصری
مقبل بود آن کاو که خریدار پسندد
۱۰
در حق علی سر حقیقت مکن افشا
منصور شو آشفته اگر دار پسندد
نظرات