آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۴۹۶

۱

عاشق از جور بتان گرچه ملالی دارد

گو جمیل است جفا زآنکه جمالی دارد

۲

تو زخورشید مجاور بنمائی دو هلال

آسمان گرچه بهر ماه هلالی دارد

۳

دید بر ماه رخت دل خط و زو آه بگفت

حیف کاین کوکب مسعود وبالی دارد

۴

دل و جان هر دو بسودای دهان و کمرت

هر کس از دوست هوائی و خیالی دارد

۵

رند میخانه هم از باده شوقت مست است

صوفی صومعه گر وجدی و حالی دارد

۶

آفتاب رخ آن ماه بعقرب همه روز

خانه خورشید بعقرب چو نشانی دارد

۷

هست در چشمه خورشید تو را آب حیات

خضر در ظلمت اگر آب زلالی دارد

۸

خون منصور زند نقش انا الحق بزمین

نیست آن عشق که از مرگ روانی دارد

۹

جم عهد خود و کیخسرو زرین کله است

هر که با دلبری آشفته وصالی دارد

۱۰

ادب و حکمت و فضل و هنرت نیست کمال

هر کرا حب علی هست کمالی دارد

تصاویر و صوت

نظرات