
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۱
۱
سینه شد زآتش دل جلوه گه طور مرا
تا چه آید بدل از این سر پرشور مرا
۲
دیده طوفان کند از شعله کانون درون
گو بیا نوح و بخوان فار التنور مرا
۳
پشه وادی عشقم به هما فخر کنان
کند این عشق مخوان زاهد مغرور مرا
۴
وامق ار گرد عذار تو ببیند خط سبز
عذر عذرا نهد و دارد معذور مرا
۵
گر در این دیر خرابم نبود آبادی
کرده معمار غم عشق تو معمور مرا
۶
میکنم پیل بنخجیر گه عشق شکار
گر بصورت نبود جثه عصفور مرا
۷
زاریم پیر مغان دید و جمم کرد بجام
گرچه آشفته ندادند زرو زور مرا
۸
پیر میخانه توحید رضا قبله طوس
که به چشم است ز خاک در او نور مرا
نظرات