
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۱۱
۱
میخوارگان بساط طرب چون بگسترند
اول ز پرده دختر رز را برآورند
۲
از گیسوان حور بروبند بزم را
از بهر فروش بال فرشته بگسترند
۳
مهطلعتان ساده بیارند از بهشت
ناهید و بربطش پی رامش بیاورند
۴
سینا کنند سینه خویش از فروغ می
وآنگه ز نخل طور در آن بزم برخورند
۵
روشن کنند شمع ز رخساره بتان
بادام و شکر از لب و چشمانشان برند
۶
آید به رقص ساقی و می افکند به دور
دوری کشند و پرده بر افلاک بردرند
۷
هشیارگان ستارهشمار و منجمند
دوری که میزند قدح و جام بشمرند
۸
خیزند صوفیان و نشینند عارفان
دستی زنند و سر به گریبان فرو برند
۹
مستان خراب یک دو سه پیمانه شراب
مستان عشق خم زده و پا بیفشرند
۱۰
مستان می ز عقل همیبرگذشتهاند
مستان تو ز دین و دل و عقل بگذرند
۱۱
مستان می سرود بگویند با غزل
مستان عشق مدحت حیدر بیاورند
۱۲
آشفتهوار هرکه کشد می ز جام عشق
او را به خاک درگه میخانه بسپرند
نظرات