
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۲
۱
بی تو با غیر ندانی که چه شد دوش مرا
بود بر جای پری دیو در آغوش مرا
۲
حسرت آن بر دوشم بدل افروخت شرر
سوخت چون شمع زسر تا بقدم دوش مرا
۳
درد سر میکشم از عقل کجائی ساقی
قدحی هوش زدا تا ببری هوش مرا
۴
قصه از اژدر موسی مکن و دست کلیم
بس بود قصه آن زلف و بناگوش مرا
۵
گو میفکن بسرم سایه دگر سرو سهی
گر خرامد بسرا سرو قباپوش مرا
۶
تا لبت تر شده از باده اغیار چو جام
همچو خم خون دل از رشک زند جوش مرا
۷
پرده دیده کنم فرش رهت گر آئی
زیب ده از قدمت خانه مفروش مرا
۸
بنگاهی شود آشفته تو را بنده بجان
بخرایخواجه بیک نظره و مفروش مرا
۹
خم شده پشت من از بار گنه دستم گیر
رحمتی بار گران برفکن از دوش مرا
۱۰
طوطی نطق مرا قوتی ای شیر خدا
تا نخوانند دگر بلبل خاموش مرا
نظرات