
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۳۰
۱
همگی دشمن جان آفت دینند و دلند
یا رب این طایفه خوبان نه خود از آب و گلند
۲
نه تو را سینه سیمین و دل سنگین است
هر کجا سیم تنانند همه سنگدلند
۳
همه در برج مهی ماه ولی ماه تمام
همه در باغ بهی سرو ولی معتدلند
۴
از تو عشاق بیک لمحه جدائی نکنند
زآنکه چون حسن و نظر جمله به تو متصلند
۵
تا که در سینه سینا که دگر جلوه گر است
که جهان چون شجر طور همه مشتعلند
۶
جلوه ای کن تو به بتخانه فرخار و ببین
بت پرستان همه از کرده خود منفعلند
۷
وه که با غمزه جادو و رخ تا بنده
رشک آهوی ختن غیرت شمع چگلند
۸
نقش بندان بت چین که بخود مفتخرند
بت رویت چو ببینند تمامی خجلند
۹
گو برآمیز بهم عاشق و زاهد همه عمر
در صف حشر چو آیند زهم منفصلند
۱۰
زاهدان جمله رفتار عمل آشفته
عاشقان حب علی ریخته در آب و گلند
۱۱
چند اندیشه از آخر کنی ای شیخ برو
باده خواران خم عشق از اول بهلند
نظرات