
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۳۱
۱
کسی که با سگ کوی تو آشنا نبود
به او مصاحبت عاشقان روا نبود
۲
به میکده به گدایی هر آنکه چهره نسود
اگر چه خود جم عهد است پادشا نبود
۳
مکن خلاف محبت که در طریقت عشق
به کیش اهل محبت جز این خطا نبود
۴
حکایت از تو و بدعهدیات نخواهم کرد
که حسن را به جز این کار اقتضا نبود
۵
اگر تو دام نهی یا کمند برچینی
که هیچ صید ز قیدت به تارها نبود
۶
به غیر نرگس مستت به پارس فتنه نماند
به غیر آن قد و بالا دگر بلا نبود
۷
از غیر گرچه محبت بود که عین جفاست
ز دوست گرچه ستم میرسد جفا نبود
۸
به کوی میکده جویند میکشان اکسیر
ز شیخ شهر کسی چشم بر عطا نبود
۹
گدای تو بود آشفته یا علی دریاب
فکندنش به در این و آن روا نبود
نظرات