
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۳۵
۱
بُوَد آیا که ز ما پیر مغان یاد کند؟
به یکی جرعهام از قید تن آزاد کند
۲
دل تو را بیند و خاموش شود چون غنچه
بلبل آنست که گل بیند و فریاد کند
۳
بشکر خنده آن خسرو شیرین دهنان
افکند شوری و خلقی همه فرهاد کند
۴
منکه از وسوسه عقل سراپای غمم
هم مگر باز غم عشق توام شاد کند
۵
با دل آن کرد بت من که به بتخانه خلیل
کو خلیلی که زنو خانه ای بنیاد کند
۶
من خرابم زازل پیر خرابات کجاست
که به معماری پیمانه ام آباد کند
۷
این بدیها که سرشته بگلم روز نخست
عشق گو نیست کند و از نوم ایجاد کند
۸
عشق چه دست خدا نو رهدی مظهر حق
که سلیمان زدمش تکیه ابر باد کند
۹
علی عالی اعلا که نبی مدنی
از وجودش همه جا فخر به داماد کند
۱۰
خاکبوس شه طوسش بدهد آشفته
هر کرا پیر طریقت چو تو ارشاد کند
نظرات