آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۵۴۶

۱

بخور مجلس عاشق نه از عود است و نه عنبر

که یاد زلف و خالش عود و عنبر سینه‌اش مجمر

۲

بهشت ماست میخانه در او مغبچهٔ ساقی

که حورش هست خدمتکار و غلمانش بود چاکر

۳

بی‌من عشق در منظر بهشتی‌طلعتی دارم

به لطف جنت و حورا به رنگ طوبی و کوثر

۴

چه ترکی در کدامین خیل کاندر رزم جانبازان

گه از نافه زره‌پوشی گه از عنبر کنی مغفر

۵

نخواهد پارسا ماندن بتی در پارس ای بت رو

اگر لعلت فروشد باده و چشمت دهد ساغر

۶

به جز زلف دلاویزت که بر آن چهره مایل شد

که بر مه سلسله بندد که بر خور می‌نهد چنبر

۷

تو را تا غیر آمد ای گل نوخیز بر بالین

گه از خارم بود بالین گه از خارا کنم بستر

۸

نوای عشق عاشق را به وجد آرد نه چنگ و نی

چه سود ار زهرهٔ چنگی بود در بزم خنیاگر

۹

ندارم منت از رضوان که بخشد کوثر و حورم

که ما را پیر میخانه به جامی کرده مستظهر

۱۰

علی آن مظهر رحمت مقیم خلوت وحدت

که باشد سلسبیل و کوثرش در جام می مضمر

۱۱

نه تو آشفته‌ای در حلقه زلفش بزن چنگی

اگر آسودگی خواهی بیا زین سلسله مگذر

تصاویر و صوت

نظرات