
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۴۹
۱
با تیغ بر سرم تاخت آن ترک ماه منظر
ماهی هلال بر کف مهری کشیده خنجر
۲
چشمان دو ترک خوانخوار ابروی چون دم مار
عقرب دو زلف جرار آکنده خوی بمنظر
۳
بگشوده چین گیسو کرده گره بر ابرو
خائیده لب بدندان بر لعل سوده گوهر
۴
برجسته از شکر خواب وز خشم در تب و تاب
پر از عتاب عناب آلوده زهر و شکر
۵
پوشیده ترک مستش از خط سبز خفتان
زلف زره مثالش داودوش زره گر
۶
مشکینه درغ گیسو پوشیده دوش بر دوش
از کاکل معنبر مغفر نهاده بر سر
۷
لشکر کشیده مژگان غمزه بر او سپهبد
با این سپه همی کرد تسخیر هفت کشور
۸
زآن ساعد بلورین و آن پنجه نگارین
بس خون روان زدیده بس دستها به داور
۹
خال و خط نگاهش با چشم دل سیاهش
بهر شکست اسلام پیوسته خیل کافر
۱۰
تن بود سیم خام و آهن در او نهفته
دل بود سنگ خارا رخ آینه سکندر
نظرات