
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۵۲
۱
پیمان بغیر بسته و عهدم شکست یار
دست کسان بجای دل ما بدست یار
۲
بس اعتبارم اینکه سگ خویش خواند دوست
فخر من این بس است که با من نشست یار
۳
چندانکه دام باز نهادم ببحر عشق
ماهی صفت زشست حریفان بجست یار
۴
مستی گرت هوای کباب و شراب هست
خونین سرشک و پاره دل هر دو هست یار
۵
ایدل عبث شدی تو بنخجیرگاه دوست
از ضعف از شکار تو طرفی نه بست یار
۶
پیمان شکستنم نکشد این کشد که باز
عهدی که برشکست باغیار بست یار
۷
دل کشتی محبت و عشق است نوح او
آشفته تا چه رفت که کشتی شکست یار
۸
ما میکشان میکده عشق حیدریم
ما را خراب کرده زروز الست یار
۹
مرهم نهاد زان لب نوشین بزخم غیر
از آن میانه خاطر ما را بخست یار
نظرات