آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۵۶۲

۱

زشهر تا مه بیمهر من شده است مسافر

مرا بر آتش غم همچو دود ساخت مجاور

۲

مه دو هفته من ماههاست در سفرستی

زشهر کی قمری جز مهی شده است مسافر

۳

بهفت دفتر و آثار هر ملل که رسیدم

بهر کتاب شده منکران عشق تو کافر

۴

به نرد عشق تو خوش باختیم عقل و دل و دین

که پاک باز نکوتر بود حریف مقامر

۵

بفکر امر خطریست هر کسی و مرا خود

نکرده جز خطر عشق تو خطور بخاطر

۶

نه ماه راست چوسروت چمان قدی متمایل

زسرو کی بدمد گل بدین صفت متواتر

۷

وفور نعمت حسنت ندیده است همانا

که گفت نعمت باغ بهشت آمده وافر

۸

من و محبت تو غیر از این بگو عملم کو

اگر چه زاهد شهر است بر عمل متظاهر

۹

حساب روز قیامت چو با تو شد سر وکارش

چه غم بفسق گر آشفته تو شد متجاهر

۱۰

سحر زهاتف غیبی شنیدم این که همیگفت

علیست باطن و ظاهر علیست اول و آخر

۱۱

تو را جواهر منظوم چون نثار علی شد

سزد نثار بیارندت ار ز عقد جواهر

تصاویر و صوت

نظرات