آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۵۷۳

۱

گر توئی ساقی ما باده خلر چه ضرور

ور توئی شاهد ما لعبت کشمر چه ضرور

۲

بهر تسخیر دلم صف زده خیل مژه ات

از پی ملک خراب این همه لشکر چه ضرور

۳

مردم دیده چو دید آن مژه با خود گفتا

خون زقیفال روانست به نشتر چه ضرور

۴

شب وصلست و مه ما بوثاق است امشب

بر فلک تابش این کوکب و اختر چه ضرور

۵

عنبر خام سر زلف بس و آتش رخ

عود میسوزی از این بعد بمجمر چه ضرور

۶

چون غبار در او هست چه حاجت با کحل

هست چون خاک در دوست به بستر چه ضرور

۷

چند آشفته بری بر در اغیار پناه

بر در پیر مغان رو در دیگر چه ضرور

۸

طلب از خاک در میکده اکسیر مراد

سجده جز بر قدم حیدر صفدر چه ضرور

تصاویر و صوت

نظرات