
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۷۵
۱
دانشوران بفضل و هنر کرده افتخار
بخت آوران بطالع میمون امیدوار
۲
زاهد بزهد غره و صوفی بوجد حال
غازی بتیغ و مطرب از زخمهای تار
۳
خور از شعاع و ماه بنازد بروشنی
گل خود زرنگ و بوی سهی سرو از اعتبار
۴
بلبل بصوت دلکش و گلشن زسرو و گل
دریا و کان زگوهر پاک و زر عیار
۵
طوطی بنطق و باده بنشئه شکر بطعم
عارف بذوق و مست زمی باغ از بهار
۶
ما عاشقان که هیچ کسانیم در جهان
جز عشق بر که فخر کنیم اندر این دیار
۷
ساقی بیا برغم امیر و حکیم و شیخ
آن جام مرد افکن مردانه را بیار
۸
تا مست گردم از می و پرده برافکنم
سوزم همه حجاب و نشانم همه غبار
۹
گیرم دو زلف یار و در آغوشش آورم
بستانم آنچه حاصل عمر است و روزگار
۱۰
آنگه که مست گشتم و سرخوش شدم زوصل
گویم مدیح مظهر حق دست کردگار
۱۱
زآشفته دست گیر که از پا فتاده است
ای سایه خدای زمن سایه برمدار
نظرات