
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۵۹۱
۱
آن را که با تو نیست مجال کنار و بوس
بر عمر رفته شب همه شب میخورد فسوس
۲
ما را که گوش پر شده زآواز طبل عشق
از نوبتی چه باک که کوبد ببام کوس
۳
عاشق که گوش و هوش بگفتار یار داد
حاشا که جا بگوش دهد گفته خروس
۴
از پرتو جمال تو آتش پدید شد
سجده از آن کنند بر آتشکده مجوس
۵
شرطست صلح عاشق و معشوق در جهان
گو جنگ باش در عرب و هند و رم و روس
۶
گردد نشان تیر نظر گر برزم عشق
رستم بخاک و خون بطپد همچو اشکبوس
۷
گر در حریم عشق روی عقل کن نثار
در حجله رو نما طلبد لاجرم عروس
۸
گو از کمان چرخ ببارد هزار تیر
آشفته را پناه بود چون حریم طوس
۹
دستی که جز بدامن یار است گو ببر
در قطع عضو هست علاج شقا قلوس
نظرات