
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۶۱۳
۱
چشم مهجور کی بود خوابش
که بر آبست صبر و پایابش
۲
حاش لله اگر بیارامد
آنکه کشتی شکسته سیلابش
۳
نبودش اشتیاق آب بسر
ماهئی کاوفتد بقلابش
۴
هر که دارد هوای صحبت دوست
گو ببر جورها زاصحابش
۵
طالب بارگاه سلطانی
نازو منت کشد زبوابش
۶
دردمندی که شد زعشق علیل
نیست جز بوسه تو جلابش
۷
هر که مستسقی است از تف هجر
نکند غیر وصل سیرابش
۸
دل من با رخت نمی تابد
نقص باشد کتان زمهتابش
۹
وه چه بازی بود محبت را
که بشش در درند احبابش
۱۰
یک شب آشفته و حکایت زلف
مختصر کن مده تو اطنابش
۱۱
کشته عشق را دیت بمثل
گوسفند است و تیغ قصابش
۱۲
گر کنی غوص بحر وحدت را
جز علی نیست در نایابش
نظرات