
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۶۱۴
۱
زلفین تو تا مروحه دارند بر آتش
از آتش سودای تو دل گشته مشوش
۲
خواهی که نسوزند ز سودای تو اسلام
هندوبچگان را منشان بر سر آتش
۳
گیسوی تو شد سلسلهجنبان رقیبان
افتاده از این سلسله جمعی به کشاکش
۴
در بوته هجران چه گذاری دل ما را
تا چند بر آتش بگذاری زر بیغش
۵
مخمور شراب غم عشق تو احبا
اغیار ز صهبای وصالت همه سرخوش
۶
بر نرگس جادوی تو افسون نکند کار
گر زلف تو دارند مرا نعل بر آتش
۷
آشفته در آن طره سرکش چو اسیری
داری خبری از دل عشاق بلاکش
۸
بگذار به جان منتم ای مطرب خوشگوی
بر دار ز دل بار گران ساقی مهوش
۹
تا مست شوم مدح شهنشاه بخوانم
آن شه که به معراج نبی تاخته ابرش
نظرات