آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۱۸

۱

شبی کان کودکم آید در آغوش

کنم صبح جوانی را فراموش

۲

غلام لعبت حوری نژادم

که شد غلمان بخلدش حلقه در گوش

۳

اگر نوشم چو خضر آب حیاتش

نخواهم گفت حرف از چشمه نوش

۴

اگر چون دوش بر چشمم زنی تیر

نمیگیرم دو چشم از آن بر دوش

۵

اگر خیر است در کیش تو قربان

منت قربان شوم در خیر میکوش

۶

پریشان بر رخ او زلف مشکین

بمهر از غالیه بنهاده سرپوش

۷

نخواهد اوفتاد از جوش خونم

زنند اغیار تا در بزم تو جوش

۸

چه گلزار است یا رب عشق کانجا

لب بلبل بود چون غنچه خاموش

۹

حریفان مست می سرخوش زباده

من آشفته زساقی مست و مدهوش

۱۰

چه ساقی ساقی بزم محبت

علی کاوراست امکان حلقه در گوش

تصاویر و صوت

نظرات