آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۳۹

۱

تا گل روی تو از شرم که شد غرق عرق

که گل از شرم تو در آب فروشسته ورق

۲

قامت معتدل وچهره گلناری تو

بزده از سرو و گل کشمر کابل رونق

۳

برد با دست بلورین چو بلب جام شراب

کرد در بزم عیان در دل شب صبح و شفق

۴

خط تو خضر و لبت چشمه آب حیوان

چهره ات بدر دجی طره تو ذات غسق

۵

مات در عرضه حسنت شه انجم ای رخ

وقت پیل افکنی تست نرانی بیدق

۶

مانده در تیه غمت موسی عمران حیران

نوح در ورطه عشق تو شکسته زورق

۷

حیرتم از تو ندانم که کدامی ای عشق

که وجود دو جهان شد زوجودت مشتق

۸

دل سودائی و در عشق شکیبا حاشا

صبر بر آتش سوزنده ندارد زیبق

۹

نفس کشت و همه لیلی شد از آن رو مجنون

در صف عشق زعشاق گرو برد و سبق

۱۰

پرچم زلف تو زد بر سر خورشید علم

شاید ار بر سر افلاک بکوبی بیرق

۱۱

شیر حقی تو و دست ازل و خازن سر

گوید آشفته مدیحت بودش تا که رمق

تصاویر و صوت

نظرات